عمادالدین نسیمی
غزل ها
شمارهٔ ۲۵۵: دلیل ما شد آن ساقی به دارالعیش میخانه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلیل ما شد آن ساقی به دارالعیش میخانه بیا گر آرزومندی به جام لعل جانانه به دور دانه خالش دل و جانی نمی بینم که در دام سر زلفت نیفتاده است از این دانه زمان وصل رویت را طلبکارم به جان گرچه هنوز ارزان بود دادن دو عالم را به شکرانه جهان و جان و دین و دل، برو در کار زلفش کن که از مردان مرد آید همیشه کار مردانه زمان زرق و سالوسی گذشت ای زاهد رعنا بیا می خور که تقوی را لبالب گشت پیمانه حدیث عشق گو با من، نه زهد و توبه و تقوی که عاشق را نمی گیرد به گوش افسون و افسانه مجو با آتش رویش تقرب، گر همی خواهی که دور از شمع رخسارش بسوزی همچو پروانه چو رویش چرخ صورتگر نبندد صورت دیگر به سر چندان که می گردد در این پیروزه کاشانه در گنج حقیقت را لبش مفتاح معنی شد زهی گنج و زهی گوهر، زهی مفتاح و دندانه نسیمی! پای دل مگشا ز بند زلف او هرگز که در زنجیر می باید همیشه پای دیوانه عمادالدین نسیمی