عمادالدین نسیمی
غزل ها
شمارهٔ ۲۴۴: در عشق تو ای مهرو! عاشق چو منی کوکو؟
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در عشق تو ای مهرو! عاشق چو منی کوکو؟ تا بر سر ویرانها چون کوف زند «کو کو» سوزد به غمت، سازد، در راه تو جان بازد وانگه نظر اندازد بر روی تو از شش سو ای غیرت ماه و خور، بردار نقاب از رخ تا پیش مه رویت بر خاک نهد مه رو تا بر اثر پایت مالم رخ و پیشانی افتاده چو خورشیدم بر خاک سر هر کو در دور سر زلفت کی امن و امان باشد چون دزد دل و جان شد آن دل سیه هندو پرنور کنم چون مه از مهر دو عالم را از زلف تو گر روزی افتد به کفم یک مو ای بخت من از چشمت با دولت بیداران صد رحمت حق هردم بر غمزه آن جادو ای در طلب وصلت چون چرخ به سر گردان هم عابد «یاهو» زن، هم زاهد «یا من هو» چشم تو دل عارف گیرد چو به صید آید هی هی که چه فتان است آن شیر شکار آهو ای روی ترش صوفی مفروش به ما سرکه کز یاد لبش ما را پر شد ز عسل کندو ای بر سر سجاده تسبیح کنان بشنو فریاد اناالحق ها در حلقه آن گیسو معراج نسیمی شد قوسین دو ابرویت ای شمع شب اسرا، وی بدر هلال ابرو عمادالدین نسیمی