عمادالدین نسیمی
غزل ها
شمارهٔ ۲۳۶: عشق اگر بازد کسی با روی دلداری چنین
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عشق اگر بازد کسی با روی دلداری چنین ور سر اندازد کسی در پای عیاری چنین بار زلفت می کشم بر جان و دل تا زنده ام عاشق سرباز، اگر باری کشد باری چنین می کشد خود را ز زلفش صوفی پشمینه پوش خودپرست است او چه داند قدر زناری چنین پیش چشمانت بمیرم زانکه بسیار ای نگار! خوشتر از عمر است مردن پیش بیماری چنین زاهد سالوس می پوشاند از خوبان نظر گر کسی را دیده باشد، کی کند کاری چنین دشمن از دستم گریبان هر نفس گو پاره ساز چون نخواهم داشت دست از دامن یاری چنین گر به جان و دل توانی وصل زلفش یافتن ترک این سودا مکن در حلقه تاری چنین دارد از هر حلقه زلف تو بندی گردنم کی سر از قید چنان، پیچد گرفتاری چنین رغبت میخوارگی خواهد رها کردن ز دل با خیال آن دو چشم مست خماری چنین گرچه هست آیین چشمت مردم آزاری، مرا کی دل آزارد ز جور مردم آزاری چنین دل نمی خواهد که باشد بی رخت یکدم، بلی بی چنان غم، کی تواند بود غمخواری چنین پیش حق بودی نسیمی بت پرست اندر نماز گر نبودی قبله او زلف و رخساری چنین عمادالدین نسیمی