عمادالدین نسیمی
غزل ها
شمارهٔ ۲۲۳: با بخت سعد یارم چون هست یار با من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با بخت سعد یارم چون هست یار با من شادی چو آن من شد، غم را چه کار با من؟ پیرامن دل من غم را چه زهره گشتن چندان که همنشین است آن غمگسار با من منصوروار گشتم مستغرق اناالحق ای مدعی رها کن آن گیر و دار با من گر دشمن سبکسر نازد به سیف و خنجر زانم چه باک؟ چون هست آن ذوالفقار با من من موسی کلیمم در وادی مقدس هست از شجر سخنگو آن شجره نار با من از باده «سقاهم » چون من همیشه مستم کی گیرد آشنایی خمر و خمار با من؟ یاری ز بخت و دولت سهل است اگر نباشد از فضل حق چو یار است آن بختیار با من صد شهر و صد ولایت هردم چرا نبخشم چون من ز شهر یارم، آن شهریار با من (خار از حسد بر آتش بگذار تا بسوزد چون روز و شب رفیق است آن گلعذار با من) همچون خلیل از آتش کی غم خورد نسیمی زر خالص است اینک صاحب عیار با من عمادالدین نسیمی