عمادالدین نسیمی
غزل ها
شمارهٔ ۲۲۲: قصد زلف یار داری در سر ای دل هی مکن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
قصد زلف یار داری در سر ای دل هی مکن مرد این سودا نه ای با دلبر ای دل هی مکن دولت بوسیدن پایش تمنا می کنی زین هوس تا سر نبازی بگذر ای دل هی مکن عقل می گوید: غم ناموس خور، بگذر ز عشق عاشقی را نیست اینها در خور ای دل هی مکن گرچه برد آزار و جور از حد رقیب سنگدل چون توان کردن جدایی زین در ای دل هی مکن پیش شمع روی او پروانه شو، ز آتش مترس جان بخواهد سوختن، فکر پر ای دل هی مکن گفته ای کز عشقبازی توبه خواهم کرد، کرد بیش از این تدبیر کار منکر ای دل هی مکن می کنی سودا که روزی دربر آری قامتش سرو سیمین بر، نیاید در بر ای دل هی مکن درد باطن سوز جانم عرضه پیش هر طبیب چون نخواهد شد به درمان کمتر ای دل هی مکن وصل مهرویان سیم اندام نسرین بر طلب سعی بی سود است کردن بی زر ای دل هی مکن جام می نوش از کف ساقی که در دور لبش توبه کفر است از شراب و ساغر، ای دل هی مکن چون نسیمی از لب لعلش طلب کن سلسبیل تکیه بر فردا و آب کوثر ای دل هی مکن عمادالدین نسیمی