عمادالدین نسیمی
غزل ها
شمارهٔ ۱۸۹: هر آن نقشی که می بندی نگارا ناقش آنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر آن نقشی که می بندی نگارا ناقش آنم به هر اشیا که پیوندی درون جان او جانم هر آن ظاهر که می بینی منم صورت به عین او هر آن ناظر که دریابی در او سری است پنهانم منم یوسف جهان چاه است، منم نوح و زمین کشتی بود نفس سگم فرعون و من موسی عمرانم دلم یونس تنم حوت است و اشیا بحر بی پایان همه عالم به یک حمله بجنبد گر بجنبانم محمد عقل کلم شد که نفس آمد براق او علی ام عشق و تن دلدل به شرق و غرب پویانم سرم عرش است و پا کرسی، از این برتر مکان نبود جگر دوزخ دلم جنت که منظرگاه جانانم حقیقت تیغ صمصامم همه عالم غلاف او اگر عالم شکست آید که من آن تیغ برانم سخن خورشید شد ما را دهان و گوش شرق و غرب مه رخشان بود چشمم که اندر چرخ گردانم تو را بدفعل شیطانی است روح ادراک ربانی اگر ادرک او دانی بدانی آنچه می دانم به بحر و بر گذر کردم به خشک و تر سفر کردم نشان بی نشانی را نسیمی وار می دانم عمادالدین نسیمی