عمادالدین نسیمی
غزل ها
شمارهٔ ۱۳۴: نیستم یک دم ز عشقت ای صنم پروای خود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نیستم یک دم ز عشقت ای صنم پروای خود رحمتی کن رحمتی بر عاشق شیدای خود سایه طوبی ز قدت بر سر اندازم شبی تا که برخوردار باشی از قد و بالای خود روز و شب پیش خیالت هستم از جان در سجود عاشق حق کی پرستد جز بت زیبای خود خانه دل جاودان جای تو کردم، حاکمی گر کنی معمور، اگر ویرانه سازی جای خود هر زمان آشفته تر می بینم از زلفت بسی بی رخت حال دل بیمار پرسودای خود ای به رقص آورده اجزای وجودم ذره وار در هوای آفتاب حسن بی همتای خود هر نفس می بینم از درد فراقت سوخته همچو شمع ای سرو سیم اندام سر تا پای خود در غم لعل لب و دردانه دندان تو لعل و درها دارم از مژگان خون پالای خود چون مه تابان برافروز از رخ، ایوانم شبی تا بگویم با دو زلفت یک به یک غمهای خود وصل رویت را دو عالم کرده ام قیمت ولی جوهری داند بهای گوهر یکتای خود آنچه بر جان نسیمی از فراقت می رود با دل کوه ار بگویی برکند از جای خود عمادالدین نسیمی