عمادالدین نسیمی
غزل ها
شمارهٔ ۱۲۰: ماه بدر از روی خورشیدم حکایت می کند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ماه بدر از روی خورشیدم حکایت می کند وین سخن در جان اهل دل سرایت می کند گرچه می خواهد که ریزد چشم مستش خون دل زلفش از روی کرم چندین حمایت می کند شهر دل معمور می دارد شه عشقش ولی لشکر شوقش خرابی در ولایت می کند کی تواند محرم اسرار عشق او شدن ابلهی کو تکیه بر عقل و کفایت می کند شکر ایام وصال گل چه داند بلبلی کز جفای خار نالش یا شکایت می کند آنکه مست چشم خوبان نیست ای دل! مجرم است شحنه عشقش بدین معنی جنایت می کند هست با حق در میان کعبه و دیر و کنشت چون نسیمی هر کرا فضلش هدایت می کند عمادالدین نسیمی