عمادالدین نسیمی
غزل ها
شمارهٔ ۱۰۸: گشودم در ازل مصحف، رخ یارم به فال آمد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گشودم در ازل مصحف، رخ یارم به فال آمد زهی فالی که تفسیرش همه حسن و جمال آمد ز رویت خوبتر نقشی نیامد در خیال من مرا خود کی به جز روی تو نقشی در خیال آمد غم دوری نخواهد بود و هجران تا ابد ما را ز خوان «نحن نرزق » چون نصیب ما وصال آمد رموز «من لدن » بر من از آن شد مو به مو روشن که در تحقیق این علمم دلیل آن خط و خال آمد شراب کوثر لعلش که بود از دیده ها غایب به فضل حق رسید این عین و آن آب زلال آمد ز هر نقشی که می بندد فلک، روی تو است آن رو که در خوبی و زیبایی کمال هر کمال آمد معلق چرخ ازرق را به سر چندانکه می گردد نه چون روی تو شد بدری نه چون ابرو هلال آمد به صورت گرچه می خواند تو را نادان بشر لیکن بشر در صورت رحمان چنین کی بی مثال آمد مرا چشم و لب ساقی «بیا می نوش » می گوید که در میخانه وحدت، شراب لایزال آمد چو با عشق رخش ما را قدیم افتاده بود الفت جمال او و عشق ما قدیم بی زوال آمد نسیمی ظلمت هستی ببرد از چهره عالم بدان نوری که در نطقش ز فضل ذوالجلال آمد عمادالدین نسیمی