عمادالدین نسیمی
غزل ها
شمارهٔ ۷۲: ز بند زلف تو جان مرا نجات مباد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز بند زلف تو جان مرا نجات مباد دل مرا نفسی بی رخت حیات مباد ز عشق، آن که ندارد حیات لم یزلی نصیب او بجز از مردن و ممات مباد دلی که عابد بیت الحرام روی تو نیست عبادتش بجز از سؤ و سیئات مباد دوای درد دل خود به درد اگر نکنی دلا به درد دلی چون رسی دوات مباد بجز وصال تو ما را اگر مرادی هست میسرات حصولش ز ممکنات مباد چو روح ناطقه جانی کاسیر زلف تو نیست همیشه راه خلاصش ز شش جهات مباد اگرچه زلف سیاه تو لیلة الاسراست مرا جز آن شب قدر و شب برات مباد صلات و قبله من هست اگر بجز رویت چو عابد صنمم قبله و صلات مباد چو حسن روی تو درویش را زکات دهد فقیر عشق تو محروم از این زکات مباد دلی که جز رخ و زلف تو بازدش شطرنج به هر طرف که نهد رخ به غیر مات مباد اگر نه رزق حسن صورت تو می دانم نعیم جان و دل من ز طیبات مباد ز عقد زلف تو شد مشکل نسیمی حل که کار زلف تو جز حل مشکلات مباد عمادالدین نسیمی