عمادالدین نسیمی
غزل ها
شمارهٔ ۵۰: غرقه در دریای عشقش حال ما داند که چیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
غرقه در دریای عشقش حال ما داند که چیست این سخن آسوده بر ساحل کجا داند که چیست حال آن زلف پریشان بشنو از من مو به مو آن پریشانی گرفتار بلا داند که چیست (عشق خوبان در دلم گنجی است ز اندازه برون گوهر آن گنج را، قیمت خدا داند که چیست) ناتوان چشم یارم وز لبش دارم شفا آن چنان بیمار، قدر این شفا داند که چیست تا ابد ماییم و روی ساقی و جام شراب رمز عارف، صوفی صاحب صفا داند که چیست در میان جان ما و زلف عنبرسای دوست نیست اسراری که این باد صبا داند که چیست روی ساقی در مقابل موسی ارنی از چه گفت معنی این نکته را مست لقا داند که چیست صوفی خلوت نشین از خانقه دارد نصیب حاصل میخانه رند آشنا داند که چیست آنچه در حسن تو هست ادراک صورت بین کجا گرد بازارش تواند گشت یا داند که چیست می کند قیمت به صد جان بوسه لعل لبت هر که آن کالا شناسد، این بها داند که چیست چون نسیمی هر که شد دیوانه زلف و رخش حلقه زنجیر آن زلف دو تا داند که چیست عمادالدین نسیمی