جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۳۸: تا تو از لب کرده ای درمان ما
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا تو از لب کرده ای درمان ما آتشی افکنده ای در جان ما نور چشم ما تو مردم زاده ای یک شبی از لطف شو مهمان ما در نیاید چشم بیدارش به خواب بر سر هر کو رسد افغان ما گفتم از دستش برون آریم دل چون کنم دل نیست در فرمان ما یک نظر گفتم کند در ما ولی هست فارغ از گدا سلطان ما در چمن از جست و جوی قامتت شد پراکنده سر و سامان ما بی تکلّف راست گویم در جهان نیست قدّی چون قد جانان ما بس عجب دیدم که آن سرو سهی چون برون رفت از سر پیمان ما عید رویش گفت با من کای جهان جان چه باشد تا کنی قربان ما چند گردد بر سر کویت مدام این دل مسکین سرگردان ما دل ببرد از ما و رفت آن بی وفا کشت تخم قهر خود در جان ما جهان ملک خاتون