همام تبریزی
غزل ها
شمارهٔ ۱۹۲: معذورم اگر ورزم سودای چنین یاری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
معذورم اگر ورزم سودای چنین یاری ای چشم ملامت گر بنگر به رخش باری خامی که بدین صورت در کار نمی آید او را نتوان گفتن جز صورت دیواری گرد شکرت گردم کز وی مگسی رانم انصاف نمی دانم شیرین تر از این کاری در عهد لبت شاید کز بهر شکر آید از مصر بدین جانب هر روز خریداری زان روز همی ترسم کز خانه برون آیی صد فتنه پدید آید بر هر سر بازاری چشم تو همی ریزد خون دل ما لیکن در شهر نمی گردد از بیم تو عیاری در کوی تو یک ساعت از شب نتوان خفتن کز هر طرفی آید فریاد گرفتاری زین عاشق سرگردان از کبر مگردان سر کز کالبد خاکی جان را نبود عاری یک عشوه شیرین است امید همام از تو چون یار خودت خوانم یک بار بگو آری همام تبریزی