همام تبریزی
غزل ها
شمارهٔ ۹۹: مرا چو نام لبت بر سر زبان آید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا چو نام لبت بر سر زبان آید ز ذوق آن سخنم آب در دهان آید در آن نفس که ز رویت حکایتی گویم ز هر نفس که زنم بوی گلستان آید به شرح زلف دراز تو در نمی پیچم که زان هزار گره بر سر زبان آید زهی گران که نگردد خراب آن ساعت که چشم مست تو از خواب سرگران آید چو آن دهان نگشایند هیچ تنگ شکر هزار سال اگر از مصر کاروان آید اگر به دشت مغیلان گذر کنی روزی به جای خار گل سرخ و ارغوان آید ز ابروی تو نتابم به هیچ وجهی روی اگر چه بر دل من تیر از آن کمان آید به جست و جوی تو کارم همی به جان برسید کسی که طالب جانان بود به جان آید کجا رسد به شبستان هر گدا شمعی که لایق نظر خسرو جهان آید همام تبریزی