ادیب صابر ترمذی
قطعه ها
شمارهٔ ۴۰: ای دریغا که عهد برنایی - عهد بشکست و جاودانه نماند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای دریغا که عهد برنایی عهد بشکست و جاودانه نماند از زمانه غرض جوانی بود لیکن از گردش زمانه نماند آب معشوق را زمانه بریخت کاتش عشق را زبانه نماند زان همه عیش ها که ما کردیم بهره ما به جز فسانه نماند زان همه کامها که ما راندیم جز وبال اندر آن میانه نماند تا کمانی گرفت قامت ما تیر امید را نشانه نماند بر دل از بیم تازیانه مرگ طمع اسب و تازیانه نماند در سر از سهم گور خانه تنگ هوس بوستان و خانه نماند چون به پیری رسید نوبت عمر نوبت توبه را بهانه نماند چند خواهی شنید از این و از آن که فلان رفت و آن فلانه نماند هم یکی روز آن تو شنوند که فلان خواجه یگانه نماند ای بسا سرکشان که در سرشان نعمت و ناز خسروانه نماند خانه پر دانه های در کردند زان همه دانه نیم دانه نماند قصر شاهان خراب گشت همه در و درگاه و آستانه نماند آسمانه بر آسمان بردند آسمان ماند و آسمانه نماند در جهان هیچ دل مبندکه آنک دل در او بست شادمانه نماند ادیب صابر ترمذی