ادیب صابر ترمذی
قصیده ها
شمارهٔ ۷۸: گفتم رسید ماه بزرگ ای رخت چو ماه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گفتم رسید ماه بزرگ ای رخت چو ماه گفتا دراین مه از رخ من آرزو مخواه گفتم چرا مرا نرسانی به آرزوی گفتا به آرزوت در این ماه نیست راه گفتم سیه به رنگ گناه است زلف تو گفتا گناه و زلف نشاید مگر سیاه گفتم یکی به سوی دو زلفت نگه کنم گفتا گنه بود چه کنی در گنه نگاه گفتم که نیست هیچ مهی زین خجسته تر گفتا خجسته باد براین شاه دین پناه گفتم علاء دولت و دین شاه بی نظیر گفتا که یک نظیر سزد بر جناب شاه گفتم قوی به قوت او شد سپاه دین گفتا قوی به شاه بود قوت سپاه گفتم ز مدحتش به ثریا رسد سخن گفتازهمتش چو فلک گشت بارگاه گفتم به قعر چاه فروشد بدو عدو گفتا عدو او نسزد جز به قعر چاه گفتم که همتش به بزرگی گواه اوست گفتا چه حاجت است بزرگیش را گواه گفتم دو تاه گشت بدو پشت دشمنان گفتا غم دراز کند پشت را دو تاه گفتم کلاه بر سر او تاج حشمت است گفتا به سر تمام شود حشمت کلاه گفتم تباه گشت بدو حال حاسدان گفتا که حال حاسد او به بود تباه گفتم ضمیر کس نرسد در مدیح او گفتا که بحر او ندهد وهم را شناه گفتم موافقش نزید جز همیشه خویش گفتا مخالفش نکند جز همیشه آه گفتم به مدحش به بلندی رسد سخن گفتا که قصد مدحت او کن تو هم به گاه گفتم که ماه روز به درگاهش آمدست گفتا که چاره نیست ز درگاه پادشاه گفتم که هست بر اثر ماه روزه عید گفتا که عید او شب و روز است و سال و ماه گفتم که باد خاضع او گردش فلک گفتا که باد حافظ او نصرت اله ادیب صابر ترمذی