ادیب صابر ترمذی
قصیده ها
شمارهٔ ۵۷: دلم را دیده عاشق کرد عاشق
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلم را دیده عاشق کرد عاشق که دل را عشق لایق بود لایق مراد از دیده معشوق است معشوق دلم پیوسته عاشق باد عاشق بدان دلبر سپردم دل که دارد جمالش جمله حسن خلایق تو گویی دیده را دیدار خوبی به روی او حوالت کرد خالق بدو دادند گویی حسن عذرا به من دادند گویی عشق وامق دلم را چشم مخمورش بدزدید شنیدی نرگس مخمور سارق ندیدم تا بدیدم چهره او گل و نسرین شکفته بر شقایق ببین رخسار و زلفش تا ببینی موافق گشته مومن با منافق زبس خون ریختن فاسق شد آن چشم به جان بر وی نشاید بود واثق فغان از وی فغان از وی که در عشق مرا چون خویشتن کرده ست فاسق اگر مدح شهاب الدین نباشد نتابد بر شب من صبح صادق ابوبکر بن مجدالدین که دینش پناه اهل دین است از عوایق سخن را کلک او جفت مساعد سخا را دست او یار موافق زکلک او مخالف را مخاوف ز جود او موافق را مرافق به کلک او نگه کن تا ببینی بصیر اکمه و خاموش ناطق بخواند چون قدر تقدیر فردا نگردد جز قضا با علم سابق زهی در علم همچون علم کامل زهی در عقل همچون عقل حاذق مقامت قبله اصحاب حاجات کلامت قدوه اهل حقایق در الفاظت معانی را فواید در اخلاقت معالی را دقایق معطر کرده ذکر خاندانت زمین را از مغارب تا مشارق همه با مکرمت داری تعلق همه با محمدت سازی علایق ز وصفت عاجز است این نظم معجز به مدحت لایق است این لفظ رایق وکیل رزقی از ایزد که ارزاق به جود تو حوالت کرد رازق ز رزق تنگ عیش تنگ دارم مرا مگذار در چندین مضایق همی تا نور مه بیش از کواکب همی تا قدر شه بیش از بیادق مبادت وقت نهمت هیچ مانع مبادت روز عشرت هیچ عایق ادیب صابر ترمذی