امامی هروی
غزل ها
شمارهٔ ۵: مرا که گفت که دل بگسل از دیار و زیار - که باد صبح امیدش چو روز من شب تار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا که گفت که دل بگسل از دیار و زیار که باد صبح امیدش چو روز من شب تار دلم بحکم که برتافت مهر از آن سر زلف کز او شدست پراکنده عقل را سر و کار روانم ارچه جدا ماند از آن دو نرگس شوخ که مست باده ی سحرند در میان خمار به بی قرار دو زلف و بدلفریب دو چشم مرا شکسته ی غم کرد یار خسته زار بماند با من از آن هر دو دلفریب فریب زمن ببرد بدان هر دو بی قرار قرار فروغ آن لب لعل و خیال آن خط سبز که آتش دل صبرند و خار چشم وقار گهی زبون زبونم کنند با غم عشق گهی اسیر اسیرم کنند بی رخ یار امامیا چو نگارت مرا ز دست بداد تو دست و چهره همی کن بخون دیده نگار امامی هروی