مجیرالدین بیلقانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۹: تا لاله ز شوخی به جهان شو در افگند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا لاله ز شوخی به جهان شو در افگند از پرده بسی خسته دلان را بدر افگند زلف و رخ معشوقه ما دید بعینه هر دیده که بر لاله سحرگه نظر افگند هر خون که جهان خورد از آزرده دلان پار امسال زمین از جگر خویش افگند خوش دل شده بود از مدد عمر که ناگه بیم اجلش خون سیه در جگر افگند آن روز که بشکفت ز یاقوت سپر ساخت و آن شب که فرو ریخت ز عالم سپر افگند مرغی است عجب لاله که بر شاخ زمانه شب بال بر آورد و سحرگاه پر افگند با لاله همی خواست مجیر اسب طرب تاخت یک حادثه پیش آمد و صد دفع در افگند سوسن به سحرگه به زبانی که ورا هست از فتح شه اندر همه عالم خبر افگند شه زاده محمد پسر اعظم اتابک کاو سایه همه بر سر فتح و ظفر افگند مجیرالدین بیلقانی