مجیرالدین بیلقانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۴: با دل بسی گفتم که یار از عهد و پیمان بگذرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با دل بسی گفتم که یار از عهد و پیمان بگذرد فرمان من کن جان مکن کان بت ز فرمان بگذرد جولان زد اندر کوی او با حلقه گیسوی او دیدم که مسکین سوی او از مه به جولان بگذرد جان خور است از من بی بها حالی ز تن کردم جدا منت پذیرم کاین قضا از من به یک جان بگذرد هستیم در شادی و غم از وصل و هجران ای صنم غافل که بعد از یک دودم این وصل و هجران بگذرد خوش دل ترم تا چون جرس دارم به افغان دسترس ترسم که از تنگی نفس کارم ز افغان بگذرد دارم رسیده روز و شب روزی به شب جانی به لب آسان گرفته ای عجب باشد که آسان بگذرد دردم فزود آن تنگ خوزان زلف وزان روی نکو آنگه دهد درمان کزو دردم ز درمان بگذرد گر بر مجیر از روی فن نگذارد او چندین محن در وصف او ما را سخن زود از خراسان بگذرد مجیرالدین بیلقانی