هلالی جغتایی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۳۹۸: بس که جانها همه شد صرف تو جانان کسی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بس که جانها همه شد صرف تو جانان کسی جان اگر نیست و گر هست تویی جان کسی بر سر بنده ستمهای تو از حد بگذشت شرمسارم ز کرمهای تو سلطان کسی چاک شد جیب من، ای هجر، ز دست ستمت نرسد دست تو، یارب، بگریبان کسی حال شبهای مرا بی خبری کی داند؟ که شبی روز نکردست بهجران کسی گر جدا ماندم از آن ماه ملامت مکنید چه کنم؟ چرخ فلک نیست بفرمان کسی هوسم هست که: دامان تو گیرم، لیکن بی کسان را نرسد دست بدامان کسی از فغانهای هلالی خبری نیست ترا وه! که هرگز نکنی گوش بافغان کسی هلالی جغتایی