هلالی جغتایی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۳۳۷: چند پنهان کنم افسانه هجران از تو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چند پنهان کنم افسانه هجران از تو؟ حال من بر همه پیداست، چه پنهان از تو؟ شمع جمعی و همه سوخته وصل تواند گنج حسنی و جهانی همه ویران از تو باری، ای کافر بی رحم، چه در دل داری؟ که نیاسود دل هیچ مسلمان از تو جیب گل پیرهنان چاک شد از دست غمت ورنه بودی همه را سر بگریبان از تو نیست این غنچه خندان که شکفتست بباغ دل خونین جگرانست پریشان از تو غنچه در باغ ز باد سحر آشفته نبود بلکه صد پاره دلی داشت پریشان از تو طالب وصل ترا محنت هجران شرطست تا میسر نشود کام دل آسان از تو آن پری بزم بیاراست، هلالی، برخیز جام جم گیر، که شد ملک سلیمان از تو هلالی جغتایی