هلالی جغتایی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۲۹۷: منم، چون غنچه، در خوناب زان گل برگ تر پنهان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
منم، چون غنچه، در خوناب زان گل برگ تر پنهان دلم صد پاره و هر پاره در خون جگر پنهان تماشای رخش، در دیده خوابی بود، پنداری که من تا چشم وا کردم شد از پیش نظر پنهان طبیبا، داغهای سینه را صد بار مرهم نه که دارم در ته هر داغ صد داغ دگر پنهان خط سبزی که خواهد رست از آن لب چیست میدانی؟ برای کشتن من زهر دارد در شکر پنهان مگو: تا زنده باشی عشق را از خلق پنهان کن که راز عاشقی هرگز نماند این قدر پنهان نه تنها آشکارا داغ عشقت سوخت جان من بلای عشق جانسوزست، اگر پیدا و گر پنهان هلالی را چه سود از عشق پنهان داشتن در دل؟ چو در عالم نخواهد ماند آخر این خبر پنهان هلالی جغتایی