هلالی جغتایی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۲۴۹: یار گفت: از ما بکن قطع نظر، گفتم: بچشم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یار گفت: از ما بکن قطع نظر، گفتم: بچشم! گفت: قطعا هم مبین سوی دگر، گفتم: بچشم! گفت: یار از غیر ما پوشان نظر، گفتم: بچشم! وانگهی دزدیده در ما می نگر، گفتم: بچشم! گفت: با ما دوستی می کن بدل، گفتم: بجان! گفت: راه عشق ما می رو بسر، گفتم: بچشم! گفت: با چشمت بگو تا: در میان مردمان سوی ما هردم نیندازد نظر، گفتم: بچشم! گفت: اگر با ما سخن داری، بچشم دل بگو تا نگردد گوش مردم با خبر، گفتم: بچشم! گفت: اگر خواهی غبار فتنه بنشیند ز راه برفشان آبی بخاک رهگذر، گفتم: بچشم! گفت: اگر خواهد دلت زین لعل میگون خنده ای گریها می کن بصد خون جگر، گفتم: بچشم! گفت: جای من کجا لایق بود؟ گفتم: بدل گفت: میخواهم جزین جای دگر، گفتم: بچشم! گفت: اگر گردی شبی از روی چون ماهم جدا تا سحرگاهان ستاره می شمر، گفتم: بچشم! گفت: اگر دارد، هلالی، چشم گریانت غبار کحل بینایی بکش زین خاک در، گفتم: بچشم! هلالی جغتایی