هلالی جغتایی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۲۴۴: مگو افسانه مجنون، چو من در انجمن باشم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مگو افسانه مجنون، چو من در انجمن باشم ازو، باری، چرا گوید کسی؟ جایی که من باشم کسی افسانه درد مرا جز من نمی داند از آن دایم من دیوانه با خود در سخن باشم رو، ای زاهد، که من کاری ندارم غیر می خوردن مرا بگذار، تا مشغول کار خویشتن باشم جدا، زان سرو قد، گر جانب بستان روم روزی بیاد قد او در سایه سرو چمن باشم چسان رازی کنم پنهان؟ که از صد پرده ظاهر شد مگر وقتی نهان ماند که در زیر کفن باشم مرا جان کوه اندوهست و من جان می کنم، آری ترا چون لعل شیرینست، من هم کوهکن باشم هلالی، چون نمی پرسد مرا یاری و غم خواری من مسکین غریبم، گر چه دایم در وطن باشم هلالی جغتایی