هلالی جغتایی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۲۴۳: پس از عمری، که خود را بر سر کوی تو اندازم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پس از عمری، که خود را بر سر کوی تو اندازم ز بیم غیر، نتوانم نظر سوی تو اندازم پس از چندی که ناگه دولت وصل اتفاق افتد چه باشد گر توانم دیده بر روی تو اندازم؟ نبینم ماه نو را در خم طاق فلک هرگز اگر روزی نظر بر طاق ابروی تو اندازم تو می آیی و من از شوق می خواهم که: هر ساعت سر خود را بپای سرو دلجوی تو اندازم رقیب سنگدل زین سان که جا کرده بپهلویت من بیدل چسان خود را بپهلوی تو اندازم؟ دلی کز دست من شد، آه! اگر روزی بدست آید کبابی سازم و پیش سگ کوی تو اندازم هلالی را دل دیوانه در قید جنون اولی اجازت ده که: بازش در خم موی تو اندازم هلالی جغتایی