هلالی جغتایی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۲۱۷: وه! که رفت آن شوخ و بر ما کرد بیداد از فراق
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
وه! که رفت آن شوخ و بر ما کرد بیداد از فراق از فراق او بفریادیم، فریاد از فراق! یار با اغیار و ما محروم، کی باشد روا؟ دشمنان شاد از وصال و دوست ناشاد از فراق در فراقت حالم از هر مشکلی مشکل ترست هیچ کس را این چنین مشکل نیفتاد از فراق آنکه روزم را سیه کرد از فراقت، همچو شب روز او چون روزگار من سیه باد از فراق! در بهار از نکهت گل بوی وصلت یافتم وه! که می آید خزان و می دهد یاد از فراق داد و فریاد هلالی گفته ای: از دست کیست؟ این تغافل چیست؟ فریاد از تو و داد از فراق! هلالی جغتایی