هلالی جغتایی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۲۱۰: وای! که جانم نشد از غم هجران خلاص
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
وای! که جانم نشد از غم هجران خلاص کاش اجل در رسد تا شوم از جان خلاص! جمله اسیر تواند، وه! چه عجب کافری! کز غم عشق تو نیست هیچ مسلمان خلاص بسته زلف توایم، رستن ما مشکلست هر که گرفتار تست کی شود آسان خلاص؟ عاشق محروم تو بار سفر بست و رفت شکر، که یک بارگی گشت ز حرمان خلاص جام تو، ای می فروش، بی می راحت مباد زانکه بدور توام از غم دوران خلاص کاش! بساحل کشد رخت من از موج غم آنکه شد از لطف او نوح ز توفان خلاص مرد هلالی و بود عاشق خوبان هنوز وای! که مسکین نگشت هرگز ازیشان خلاص هلالی جغتایی