هلالی جغتایی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۱۸۵: وه! که بازم فلک انداخت به غوغای دگر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
وه! که بازم فلک انداخت به غوغای دگر من به جای دگر افتادم و دل جای دگر یک دو روز دگر، از لطف به بالین من آی که من امروز دگر دارم و فردای دگر غالبا تلخی جان کندن من خواست طبیب که به جز صبر نفرمود مداوای دگر پا نهم پیش، که نزدیک تو آیم، لیکن از تحیر نتوانم که نهم پای دگر با من آن کرد، بیک بار، تماشای رخت که مرا یاد نیاید ز تماشای دگر اگر اینست پریشانی ذرات وجود کاش! هر ذره شود خاک بصحرای دگر پیش ازین داشت هلالی سر سودای کسی دید چون زلف تو، افتاد به سودای دگر هلالی جغتایی