هلالی جغتایی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۱۷۹: جان خواهم از خدا، نه یکی، بلکه صد هزار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان خواهم از خدا، نه یکی، بلکه صد هزار تا صد هزار بار بمیرم برای یار من زارم و تو زار، دلا، یک نفس بیا تا هر دو در فراق بنالیم زار زار از بسکه ریخت گریه خون در کنار من پر شد ازین کنار، جهان، تا بآن کنار در روزگار هجر تو روزم سیاه شد بر روز من ببین که: چها کرد روزگار؟ چون دل اسیر تست، ز کوی خودش مران دلداریی کن و دل ما را نگاه دار کام من از دهان تو یک حرف بیش نیست بهر خدا که: لب بگشا، کام من بر آر چون خاک شد هلالی مسکین براه تو خاکش بگرد رفت و شد آن گرد هم غبار هلالی جغتایی