هلالی جغتایی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۱۰۸: بناز می رود و سوی کس نمی نگرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بناز می رود و سوی کس نمی نگرد هزار آه کشم، یک نفس نمی نگرد گهی بپس روم و گه سر رهش گیرم ولی چه فایده؟ چون پیش و پس نمی نگرد چو غمزه اش ره دین زد چه سود ناله جان؟ که راهزن بفغان جرس نمی نگرد کسی که در هوس روی ماه رخساریست در آفتاب ز روی هوس نمی نگرد دلم بسینه صد چاک مشکل آید باز که مرغ رفته بسوی قفس نمی نگرد خطاست پیش رخش سوی نو خطان دیدن کسی بموسم گل خار و خس نمی نگرد گذشت و سوی هلالی ندید و رحم نکرد چه طالعست که هرگز بکس نمی نگرد؟ هلالی جغتایی