هلالی جغتایی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۱۰۰: چو از داغ فراقت شعله حسرت بجان افتد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو از داغ فراقت شعله حسرت بجان افتد چنان آهی کشم از دل، که آتش در جهان افتد سجود آستانت چون میسر نیست میخواهم که آنجا کشته گردم، تا سرم بر آستان افتد نماند از سیل اشک من زمین را یک بنا محکم کنون ترسم که نقصان در بنای آسمان افتد براهت چند زار و ناتوان افتم، خوش آن روزی که از چشمت نگاهی جانب این ناتوان افتد تن زار مرا هر دم رقیب آزرده می سازد چنین باشد، بلی، چون چشم سگ بر استخوان افتد هلالی آن چنان در عاشقی رسوای عالم شد که پیش از هر سخن افسانه او در میان افتد هلالی جغتایی