ابوالقاسم فردوسی
پادشاهی اسکندر
بخش ۳۲
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بپرسید هرچیز و دریا بدید وزان روی لشکر به مغرب کشید یکی شارستان پیشش آمد بزرگ بدو اندرون مردمانی سترگ همه روی سرخ و همه موی زرد همه در خور جنگ روز نبرد به فرمان به پیش سکندر شدند دو تا گشته و دست بر سر شدند سکندر بپرسید از سرکشان که ایدر چه دارد شگفتی نشان چنین گفت با او یکی مرد پیر که ای شاه نیک اختر و شهرگیر یکی آبگیرست زان روی شهر کزان آب کس را ندیدیم بهر چو خورشید تابان بدانجا رسید بران ژرف دریا شود ناپدید پس چشمه در تیره گردد جهان شود آشکارای گیتی نهان وزان جای تاریک چندان سخن شنیدم که هرگز نیاید به بن خرد یافته مرد یزدان پرست بدو در یکی چشمه گوید که هست گشاده سخن مرد با رای و کام همی آب حیوانش خواند به نام چنین گفت روشن دل پر خرد که هرک آب حیوان خورد کی مرد ز فردوس دارد بران چشمه راه بشوید برآن تن بریزد گناه بپرسید پس شه که تاریک جای بدو اندرون چون رود چارپای چنین پاسخ آورد یزدان پرست کزان راه بر کره باید نشست به چوپان بفرمود کاسپ یله سراسر به لشکرگه آرد گله گزین کرد زو بارگی ده هزار همه چار سال از در کارزار ابوالقاسم فردوسی