هلالی جغتایی
مثنوی شاه و درویش
بخش ۴۵ - بر تخت نشستن شاه و توفیهٔ عهد با درویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دور او همچو دور می خوش بود همه عالم به دور وی خوش بود هیچ کس را به دل غباری نه هیچ خاطر به زیر باری نه دل مظلوم از غم آسوده جان ظالم ز غصه فرسوده شحنه چون زلف دلبران در تاب فتنه چون بخت عاشقان در خواب ملک را زحمت خراج نبود خلق را هیچ احتیاج نبود کس به سودا و سود کار نداشت غیر سودای زلف یار نداشت از سپاهی در آن خجسته زمان در کشاکش نبود غیر کمان کس به دورش نبود زار و نزار مگر آن کس که بود عاشق زار گر کسی بی نوا شدی ناگاه چون شدندی ز حال او آگاه بس که هر کس نواختی او را منعم دهر ساختی او را بود شه را عنایتی که مپرس بر رعیت رعایتی که مپرس آفرین خدای بر پدری که ازو ماند این چنین پسری ابر رحمت نثار آن صدفی که بود گوهرش چنین خلفی آن درخت کهن به کار آید که نهالی ازو به بار آید هلالی جغتایی