ابوالقاسم فردوسی
پادشاهی اسکندر
بخش ۱۴
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ازان پس بفرمود کان جام زرد بیارند پر کرده از آب سرد همی خورد زان جام زر هرکس آب ز شبگیر تا بود هنگام خواب بخوردند آب از پی خرمی ز خوردن نیامد بدو در کمی بدان فیلسوف آن زمان شاه گفت که این دانش از من نباید نهفت که افزایش آب این جام چیست نجومیست گر آلت هندویست چنین داد پاسخ که ای شهریار تو این جام را خوارمایه مدار که این در بسی سالیان کرده اند بدین در بسی رنجها برده اند ز اختر شناسان هر کشوری به جایی که بد نامور مهتری بر کید بودند کین جام کرد به روز سپید و شب لاژورد همی طبع اختر نگه داشتند فراوان درین روز بگذاشتند تو از مغنیاطیس گیر این نشان که او را کسی کرد ز آهن کشان به طبع این چنین هم شدست آب کش ز گردون پذیره همی آب خوش همی آب یابد چو گیرد کمی نبیند به روشن دو چشم آدمی چو گفتار دانا پسند آمدش سخنهای او سودمند آمدش چنین گفت پیران میلاد را که من عهد کید از پی داد را همی نشکنم تا بماند به جای همی پیش او بود باید به پای که من یافتم زو چنین چار چیز بروبر فزونی نجوییم نیز دو صد بارکش خواسته بر نهاد صد افسر ز گوهر بران سر نهاد به کوه اندر آگند چیزی که بود ز دینار وز گوهر نابسود چو در کوه شد گنجها ناپدید کسی چهرهٔ آگننده ندید همه گنج با آنک کردش نهان ندیدند زان پس کس اندر جهان ز گنج نهان کرده بر کوهسار بیاورد با خویشتن یادگار ابوالقاسم فردوسی