کمال الدین اصفهانی
قطعه ها
شمارهٔ ۲۳۵ - وله ایضا فی استدعاالّتبن: بدرگاه خواجه شدم دی سوار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بدرگاه خواجه شدم دی سوار بدان تا ز دیدار او برخوردم ز بهر عمارت بدان پیشگاه یکی تودة خاک آمد برم دو سه توبره کاه در پیش او که شایستی ار بودی آن بر سرم به لفظی که دانند آنرا خران همی گفت در زیر لب استرم چه بودی گر این خاک من بودمی من آن بخت نیک از کجا آوردم از این خاکم اندر دهان آمد آب سزد گر دگر خاک را نسپرم از این پس تو بر خاک ره می نشین که آن بهتر از لاشۀ لاغرم که هم آب و هم کاه دارد ببر من از دور باد هوا می خورم برو خواجه را از زبانم بگوی که ای چشمۀ جود و کان کرم مرا نیز از کاه پر کن شکم که آخر نه از خاک ره کمترم رسولم ز استر بنزدیک تو ادا کردم و دردسر می برم کمال الدین اصفهانی