کمال الدین اصفهانی
قطعه ها
شمارهٔ ۲۱۸ - وله ایضا: بزرگوارا، خّط و عبارتت ماند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بزرگوارا، خّط و عبارتت ماند به شاهدی که به رخ بر کشد نقابی خوش کسی که چاشنیی یافت از عبارت تو به ذوق او نبود در جهان شرابی خوش دو دست گوهر بار و شکوه طلعت تو چو نو بهاران باران و آفتابی خوش چو خلق فایح تو بر ضمیر من گذرد ز طبع من مترشّح بود گلابی خوش پریر، زهره همی گفت، زهره نیست مرا ز بیم حسبت تو بر زدن زبانی خوش به بارگاه تو تا من حدیث خویش کنم شب دراز ببایست و ماهتابی خوش به ملک و جاه تو آیا چه نقص ره یابد؟ که گردد از تو دل ریش دردیابی خوش عتابهای تو با بنده ناخوشیها کرد وگرچه باشدم از تو همه عتابی خوش نمی شود ز جگر خوردنم عتاب تو سیر مگر بدست نمی آیدش کبابی خوش بدان طمع که رضای تو گرددم حاصل شدست بر دل تنگم همه عذابی خوش هزار بار مرا عفو کرده یی و هنوز نگشت طبع تو با من به هیچ با بی خوش مگر که مدّت ده سال هست یا افزون که از شماتت اعدا نخوردم آبی خوش به لفظ شیرین از تو سؤالکی کردم بدان طمع که کنم از تو اجتذابی خوش گرفتم آنکه چهل سال آن نه من بودم که شب نکردم از اندیشة تو خوابی خوش گرفتم آنکه نه من بوده ام که ساخته ام ز مدحت تو و اسلاف تو کتابی خوش چنان قصیده، چو من بنده، در چنان معرض به چون تو خواجه فرستد، کم از جوابی خوش کمال الدین اصفهانی