کمال الدین اصفهانی
قطعه ها
شمارهٔ ۷۸ - وله ایضا: عالم لطف علاء الدّین معلومت هست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای ز احکام همچو رویین دز دست و هم از گشادنت عاجز طرفه معشوق و گونة عاشق از درون صامت از برون ناطق گاه چون نرگسی سرافگنده گه دهان چون گل از زرا گنده زان نهادی چو غنچه لب بر هم که دلت بستۀ زرست و درم ده زبان همچو وسنی لیکن بر تو از رازها بوند ایمن صورتت در جهات شش گانه آشکارا یکی نهان خانه نتهی راز پیش بلهوسان ورچه هستت زبان به دست کسان همچو چنگی شکم تهی که ترا به سر انگشت شد زباننرم گویا نرم گوییّ و سخت پیشانی ندهی تا نخست نستانی نرسانی امانت کس باز تا سرت بر نگیرت از آغاز تا ترا مالش زبان ندهند راز را با تو در میان ننهند با هر ان کو فتاد پیوندت کند از بپر خود زبان بندت گفتمت بستة زر و درمی تا بدیدمت بندة شکمی بس که هر چیز درکشی بدمت سر نهادی تو در سرشکمت از تو در خط همی شود خابن بر سرت خط همی نهد خازن ساده بودی نخست و آخر کار گشت بر گرد لب خطت دیدار چون صدف بسته از درون زیور سر تو بر لب و زبان سر چارپایی و لیک ره نکنی چار میخت کشند واه نکنی باز کرده شکم چو آبستن بر سر پای از پی زادن زخمها خورده بیخصومت و حرب چار دیوارتست دارالّضرب گر چه از رنج فقر بی بیمی اینچنین کوفته هم از سیمی طالع آنکس است نیکو حال کش بود صورت تو بیت المال بند بر زال زر نهادستی زانک رویین تن او فتادستی هر چه با خویش و آشنا گویی همه مرموز و لوترا گویی در زبان تو کم کسی داند ورچه اندیشه ات یکی ده باد از تو دست دراز کوته باد سر اندیشه ات یکی ده باد کمال الدین اصفهانی