کمال الدین اصفهانی
قصیده ها
شمارهٔ ۱۷۵ - در مدح رکن الدّین صاعد گوید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای از بسیط جاه تو گردون ولایتی وی از سپاه رای تو خورشید رایتی کرده زبان سوسن آزاد هر نفس در باب لطف از دم خلقت روایتی درشان حادثات بود گاه حلّ و عقد از لفظ درفشان تو هر نکته آیتی بخشیده فیض طبع تو هر لحظه عالمی بگرفته صیت جاه تو هر دم ولایتی خورشید را غلالۀ زربفت برکشند گر نبودش ز سایۀ جاهت حمایتی هستند ابرو معدن و خورشید و بحر کان زانگشت پنچ گاندت هر یک کنایتی روز و شبی همی گذارند فلک بدان کش می دهی ز قرص مه و خور جرایتی بگذاشت درگه تو و کرد اختیار چرخ انصاف هم نداشت عطارد کفایتی کر پرده پوشی تو علی الوجه داندی آیینه پیش چشم نکردی حکایتی احداث دهر وجود تو غصّه های من هر یک ازین سه گانه ندارد نهایتی با من جهان بدست، و گر زین بتر شود حّقا کرم کراکند از وی شکایتی در حقۀ من اگر چه گروهی ز مفسدان هر یک همی کنند بنوعی سعایتی گر دوستی و بندگی تو جنایتست دارم جنایتّی و چه معظم جنایتی مقصود بنده ره بدهی می برد هنوز گر باشدش ز نور ضمیرت هدایتی جمعند حاسدانم و تنها من ضعیف وانصاف دل شکسته شدستم بغایتی در هر زبانی از سخن من فسانه ییست در هر ضمیری از سبب من نکایتی با این همه ز قصه همه عالمم چه باک؟ گر باشدم ز لطف تو اندک عنایتی در حضرتت که مرعی از او شد حقوق خلق دانم بود حقوق رهی را رعایتی کمال الدین اصفهانی