هلالی جغتایی
مثنوی شاه و درویش
بخش ۱۲ - حال گدا به وقت شب در جدایی شاهزاده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون شب تیره در میان آمد دل درویش در فغان آمد که دل شب چرا ز مهر تهی ست؟ تیره شد روزم این چه روسیهی ست؟ چه شد آیا گرفت ماه امشب؟ باشد از دود دل سیاه امشب هیچ شب این چنین سیاه نبود گویی امشب چراغ ماه نبود شد پر از دود گنبد گردون روزنی نیست تا رود بیرون همه روی زمین سیاه شد آه! که نشستم دگر به خاک سیاه جان شیرین رسید بر لب من صد شب دیگران و یک شب من بلکه این صد شبست نیست شکی که به خونم همه شدند یکی وه! که خورشید رو به ره کرده رفته و روز من سیه کرده آسمان واقف است از غم من که سیه پوش شد به ماتم من صبح از من نمی کند یادی آخر ای مرغ صبح، فریادی! کوس امشب غریو کم دارد ز آب چشمم مگر که نم دارد؟ قمری از بانگ صبح لب بربست تا شد از ناله ام فغانش پست دیده ها بر ستاره دادم تا دم صبح چون شفق می گریست از غم صبح هلالی جغتایی