کمال الدین اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۱۲: چو درد دلست این که من درفتادم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو درد دلست این که من درفتادم؟ که در دام عشق تو دلبر فتادم چه بد کرده بودم که ناگاه ازین سان بدست تو شوخ ستمگر فتادم به میدان عشق تو در ، اسب سودا همی تاختم تیز و در سر فتادم بدین گونه هرگز نیفتادم ار چه درین شیوه صد بار دیگر فتادم مرا با چنین صبر و دل عشق بازی نبود اختیاری ، ولی در فتادم ز غرقاب این غم رهایی نیابم که در موج دیده چو لنگر فتادم خیال لب و زلف و رویش بدیدم بسر در گل و مشک و شکر فتادم بلغزید دستم از آن زلف مشکین بدان چاه سیمینش اندر فتادم در آن چاه جانم خوش افتاد لیکن ز بدبختی خویش بر در فتادم کمال الدین اصفهانی