کمال الدین اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۰۵: گشت آشکاره راز دلم بر زبان اشک
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گشت آشکاره راز دلم بر زبان اشک از چشم خلق ازآن بفتاد بسان اشک افگنده پاره پاره دلم در دهادن خلق زان پاره پاره می نهمش در دهادن اشک بردوختست چشم من از خواب تا کشید در تار سوزن مژه از ریسمان اشک زانکه که گشت سینۀ من منزل غمت می نگسلد ز دان من کاروان اشک صفراویت رنگ رخان در فراق او از بهر آن همی دهمش ناردان اشک چون ناردانه یی که در او استخوان بود پنهان شدست شخص من اندر میان اشک زان هر زمان بروی درآید سرشک من کز دست اختیار برون شد عنان اشک تا بر رخت بنفشه و گلنار بردمید می بشکفت ز نرگس من ارغوان اشک دل درمیان اشک و تواندر میان دل پیداست رنگ چهرۀ توازنهان اشک خون دلم هدر شد از بس که هر زمان فتوی دهد بخون دل من زبان اشک هر گوشه یی که من بگریزم ز دست غم آرد غم تو پی بسرم بر نشان اشک کمال الدین اصفهانی