کمال الدین اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۰۱: دمید صبح، چه خسبی چو بخت من برخیز
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دمید صبح، چه خسبی چو بخت من برخیز؟ بساز چنگ و برآور خروش رستاخیز ببوی باده بر آمیز نکهت گل را که شب بروز بر آمیخت صبح رنگ آمیز مرا ز مستی دست قدح ستان بنماند بدت خویش قدح را بحلق من در ریز بجام باده فرو برسرم وگر ترسی که غرقه گردم، زلفت بست دست آویز محیط چرخ دخانیست، چشم ازو فکن بسیط خاک غباریست، از سرش برخیز نه آسمانی، با ما زمان زمان بمگرد نه روزگاری ،با ما نفس نفس مستیز بدست رطل گران دادیم باوّل بار بپای مستی اگر مردی از سرم مگریز ترا که گفت که چون روزگار هر ساعت بلا چون ریگ بغربال چرخ بر من بیز؟ کمال الدین اصفهانی