کمال الدین اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۸۳: سحرگهان که گریبان آفتاب کشند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سحرگهان که گریبان آفتاب کشند حریفکان صبوحی شراب ناب کشند برون در بنشانند عقل و ایمانرا چو در سراچۀ خلوت بلب شراب کشند کنند زحمت هستی ز راه مستی دور که جنس و ناجنس از یکدگر عذاب کشند بدانکه تا بنشانند گرد راه وجود بپشت مردمک دیده مشک آب کشند ز راه سینه دوصد میل آتشین هر دم بدست غیرت در چشم آفتاب کشند بگاه عربده دندان عقل و دین شکنند قلم بدست خطلا بر سر صواب کشند اگر خرد سخن از راه کن مکن گوید زیاده در رخ او خنجر عتاب کشند ببوی آنکه ببوسند روی شاهد خویش چو زلف یار بسی بند و پیچ و تاب کشند چه خوش بود که سحرگاه ساقیان سوی تو بدست خویش قدحهای چون گلاب کشند و لیک سلسلۀ صبر حلقه حلقه کنند ارگر بناز، دمی روی در نقاب کشند خنک کسی که ازین باده مست و بی خبرش بغل گرفته ز مجلس بجامه خواب کشند کمال الدین اصفهانی