کمال الدین اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۶۰: باز ما را رخ زیبای تو در کار آورد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
باز ما را رخ زیبای تو در کار آورد با زمان بند کمند تو گرفتار آورد هوسم بود که چون غنچه گریزم در خود بازم از پوست برون آن گل رخسار آورد کرده بد روی بدیوار لامت دل من نقب زد فتنه و سر زین سوی دیوار آورد آن غم عشق چو یکچند برفت از سر من دوش باز آمد و شادیّ بخروار آورد روزکی چند چو غنچه شده بودم مستور عشق چون نرگسمان مست ببازار آورد می پیر از سر من خرقۀ سالوس بکند ریش بگرفته مرا با در خمّار آورد گفته بودم چو شدم پیر جوانی نکنم هم بپیرانه سرم عشق تو در کار آورد طبع می تاختی کرد هم از بام دماغ عقل را دست فرو بسته نگوسار آورد عکسی از رنگ خوشش بر رخ خورشید افتاد اثرش در دل کان لعل پدید ار آورد بویی از نکهتش آمیخته شد بادم باد بر هر آن خار که زد لاله و گل بار آورد عشق بنمود کله گوشه و چون دید مرا چه زنخها که برین خرقه و دستار آورد عقل انکار برین شورش و مستی می کرد چون خطت دید بدین شاهدی اقرار آورد شحنۀ عشق تو یک شهر اسیر دل را بسته اندر خم یک موی بزنهار آورد گر چه اندیشة زلف و رخ تو صد باره با سرم محنت و رسوایی بسیار آورد دست سودای غمت با دل شوریدۀ من هرگز این شیوه نیاورد کزین بارآورد هر کسی را غم تو پیش کشی می آورد از میان پیش کش من می وزنّار آورد کمال الدین اصفهانی