ایرانشاه
کوش نامه
بخش ۳۱۷ - گفتگوی قارن و سلم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
وز آن روی چون سلم برگشت، رفت سوی پهلوان شد همان گاه تفت ورا دید پژمرده و ناتوان ز بس خون که از زخم او شد روان سخن گفتنی نرم و رخساره زرد پُر از درد دل، لب پر از بادِ سرد بیاورد سلم از بزرگان روم تنی چند از ایران و هر مرز و بوم بزرگان دانا و خسرو پرست به درمان آن زخم بردند دست بدو سلم گفت ای جهان پهلوان میندیش و خیره مگردان روان که از این درد یزدانت آسان کند دل دشمنانت هراسان کند که ما باز داریم از این رزم دست یکی تا تو بر زین توانی نشست که بی تو نَه خوب آید آوردگاه نه کوس و درفش و نه جنگی سپاه بدو گفت قارن که ای شهریار زبان را بدین گفته رنجه مدار به من گر جهان بر سر آید رواست نه چرخ روان زیر فرمان ماست یکی کرد گیرم از ایرانیان جهان را چه سود از من و چه زیان تو و شاه باید که باشید شاد مرا نیز در بزم دارید یاد ایرانشاه