سلیمی جرونی
شیرین و فرهاد
بخش ۵۰ - زاری کردن شیرین در صبحدم و اجابت دعا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر خواهی که یابی عالم صبح شبی کن روز، بهر یک دم صبح شبی روز از در عشق و صباحی به وصلش یا رب از هجران فلاحی درون تیرگی آب حیات است چراغ صبح نور کاینات است منال از شب که می باشد معین ز بعد ظلمت شب، صبح روشن چو مرغ شب، شبی در ذکر کن روز سحر شمعی در آن ظلمت برافروز به نور صبح شو دور از شب غم برآ، چون مهر و روشن ساز عالم خوش آن شبرو که می بیند کماهی به نور صبح از مه تا به ماهی به وقت صبح ذاکر شو که بی قیل بود ذرات در تسبیح و تهلیل چو صبح آید برو رو با خدا کن دمی از خواب غفلت چشم واکن کن استغفار و بگدار از مناهی که بخشندت هر آن چیزی که خواهی در آن انده شب شیرین چو شد روز به بخت او برآمد صبح فیروز دلش شد همچو صبح از گرد شب پاک نهاد از خاکساری روی بر خاک زبان بگشاد و گفت از دل الهی برون بر، کشتی ام را زین تباهی بگیرم دست و بازم خر ز غرقاب که در بحر غمم از سرگذشت آب به سوز سینه مردان آگاه به جاه و حشمت خاصان درگاه به آه و ناله عشاق دلسوز به مشتاقان دیدارت، شب و روز به مظلومان محنتها کشیده به محرومان کام دل ندیده به یک جا مانده بند و بلایت به مجروحان زخم ابتلایت به گمراهان از راه اوفتاده به بی چشمان در چاه اوفتاده به مهجوران کوی دردمندی به محبوسان چاه مستمندی به بیماران شب در تب گذشته به ماتم دیدگان شب گذشته به آب چشم طفلان بلاکش به ضعف حال پیران جفاکش به غمگینان بر سر خاک مانده ز ماتمها گریبان چاک مانده به قبض مفلسان اندر گه بام به اندوه غریبان در دم شام به غواصان دریای معانی به سلطانان ملک بی نشانی به تاج سروران ملک معنی به نور رهبران دین و دنیی به گنج سینه شاهان عاشق به درویشی درویشان صادق به سیاحان که بر هر کس نه پیداست به جاسوسان دلها از چپ و راست به زهاد و به عباد و به ارشاد به ابدال و به اقطاب و به اوتاد به سر جان تنهایان بی کس که در این غم به فریاد دلم رس خلاصم بخش ازین درد جدایی وزین تاریکی ام ده روشنایی مگردان بیش ازین از غم ملولم قبولم کن اگر چه ناقبولم ز زاریها که شیرین کرد آن شب برآمد از فلک فریاد یا رب زد آن شب ناله چندان برزمانه که آمد تیرش آخر برنشانه سلیمی جرونی