سلیمی جرونی
شیرین و فرهاد
بخش ۴ - گفتار در نعت سید المرسلین صلی الله علیه و سلم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ندارم وصف و تحمیدی که نیکوست سزای آنکه مقصود از جهان اوست محمد آن که در ملک نکویی بود صد بار به از هر چه گویی خرد حیران در آن وصف و بیانست که هر وصفش که گویم بیش از آنست امام جمله نزدیکان درگاه چراغ بارگاه لی مع الله زده جبریل از چاووشیش لاف کشیده خوان جودش قاف تا قاف ندیده از بزرگی هیچ قلت ازو در گفت هفتاد و دو ملت بدان در تا که باشد نقش عالم غلامش یوسف است و داه مریم سپردند از برای یاری او به ابراهیم خوانسالاری او به وادی وادی از نوعی که دانی شعیب و موسیش کرده شبانی ز بهر چشم زخم او به فرمان ذبیح الله کرده خویش قربان بمردند و ندیدند آن رخ خوب دریغا عمر نوح و صبر ایوب نیامد تا بنا کردند عالم خلف تر زو ز فرزندان آدم تمام انبیا کردند امامش زدند این سکه دولت به نامش مگو بیش از ره صورت کم و بیش که بود از راه معنی از همه بیش به صورت چون زدی لطفش تکلم کلیم الله کردی دست و پا گم به معنی روح ازو بودش تاسف خجل کردی به صورت حسن یوسف در آن منزل که کرسی آمدش فرش قدم یک پایه بالاتر زد از عرش به معراج آمده از حق خبرده که «سبحان الذی اسری بعبده» وزان کروبیان یکجا خزیده ستاده وز تحیر لب گزیده شب اسری که حق رخسار دیدش خرد الکن شد از گفت و شنیدش بدش چاکر سلیمان بن داوود از آن دیو و پری فرمانبرش بود به کویش گر نه خود را بنده کردی مسیحا مرده را چون زنده کردی شده الیاسش اندر بحر جویان نهاده خضر ازو رو در بیابان ز لفظ چون درش گوش جهان پر جهانی را به فرمانش تبختر به عالم پنج نوبت چون فرو داد مسیحا از فلک نوبت بدو داد که نتوان داشتن این کار را سست شدم من، باش، کاکنون نوبت توست به چاووشی درگاهت چو دم زد از آن بر طارم چارم علم زد بدو گر حق نگفتی «قم فانذر» کسی هرگز ندانستی هر از بر جهان افروز بد زان اندرین باغ به چشم نرگسش دادند«ما زاغ» چو تیغ معجزش در دو جهان زد سرانگشتش قمر را بر میان زد ز ابرویش چو بگشودند روپوش فلک را حلقه ای کردند در گوش سلیمی هر دری کز وصف او سفت ز دریای دو عالم قطره ای گفت خداوندا سلیمی خوش فقیر است به دست نفس نافرمان اسیر است به روی او در از هر باب بگشای وزان یک یک به خویشش راه بنمای همه توفیق و دولت یار او کن سعادت جاودان در کار او کن بدین نظم و کلامش یاوری ده مدد از قوت پیغمبری ده سلیمی جرونی