اسیری لاهیجی
غزل ها
شمارهٔ ۳۲۹: ای حسن جان فزای تو خورشید بی زوال
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای حسن جان فزای تو خورشید بی زوال هرگز ندید دیده کس اینچنین جمال خورشید در لباس همه ذره نمود رخسار او چو پرده برافکند از جمال باتار زلف او شب تار است همچو روز خور در مقابل مه رویش کم از هلال برهر که تافت پرتو انوار وحدتش کثرت به پیش او همه وهم آمد و خیال از قیل و قال مدرسه روشن کجا شود حالات اهل ذوق و مقامات اهل حال تا با تو هست هستی تو نیست جز فراق فانی شو از خودی که بحق یافتی وصال زان دم که نوش کرد اسیری می فنا مخمور سرمست آمد و مستست لایزال اسیری لاهیجی