اسیری لاهیجی
غزل ها
شمارهٔ ۲۰۹: یار با ما پرتوی از نور روی خود نمود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یار با ما پرتوی از نور روی خود نمود صبر و هوش و جان و دل زین عاشق بیدل ربود چون شدم فانی ز خود در پرتو آن نور ذات گشت روشن بر من این اسرار از فضل و دود کین جهان چون ذره روشن ز آفتاب روی اوست هم ز وی بوده همه ذرات را بود و نمود در مزایای مظاهر نیست ظاهر غیر دوست اوست عابد اوست معبود اوست ساجد هم سجود اوست مؤمن اوست ایمان اوست کافر اوست کفر طالب و مطلوب و شاهد اوست مشهود و شهود جمله ذرات را از ظلمت آباد عدم رش نورش آورد بی شک به صحرای وجود جمله را حق موی پیشانی گرفته می کشد بر صراط المستقیم از مؤمن و گبر و یهود حق چو فرمودست والله بکل شی محیط پس نباشد هیچ کس را اندرین گفت و شنود چون اسیری هرکه شد واقف ز اسرار نهان فارغ است از کفر و دین و رسته از جمله قیود اسیری لاهیجی